پيامي از خدا :
ميدانم هر از گاهي دلت تنگ ميشود...همان دلي كه جاي من در آن است...
آنقدر تنگ میشود كه حتي يادت ميرود من آنجايم...!
دلتنگي هايت را از خودت بپرس و نگران هيچ چيز نباش...!
هنوز من هستم...هنوز خدايت همان خداست..هنوز روحت از جنس من است..
اما من نميخواهم تو همان باشي...تو بايد در هر زمان بهترين باشي...!
نگران شكستن دلت نباش...!
ميداني؟!شيشه براي اين شيشه است چون قرار است بشكند...
و جنسش عوض نميشود...!
و ميداني كه من شكست ناپذير هستم و تو مرا داري ...براي هميشه...!
چون هر وقت گريه ميكني،دستان مهربانم چشمانت را مينوازد...
چون هر گاه تنها شدي،تازه مرا يافته اي...
چون هروقت بغضت نگذاشت صداي لرزان و استوارت را بشنوم،
صداي خرد شدن ديوار بين خودم و تو را شنيده ام...
درست است مرا فراموش كردي...اما من حتي سرانگشتانت را از ياد نبرده ام...!
دلم نميخواهد غمت را ببينم...ميخواهم شاد باشي...اين را من ميخواهم...
تو هم ميتواني اين را بخواهي،خشنودي مرا...!
من گفتم : ما خواب را مايه ي آرامش شما قرار داديم...
ومن هرشب كه ميخوابي روحت را نگاه ميدارم تا تازه شود...
نگران نباش...دستان مهربانم قلبت را ميفشارد...
شبها كه خوابت نميبرد فكر ميكني تنهايي؟
نه...من هم دل به دلت بيدارم...فقط كافيست خوب گوش بسپاري...
و بشنوي صدايي را كه تو را فرا ميخواند به زيستن...!
باعشق : پروردگارت
نظرات شما عزیزان: